شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ب.ظ پ پ پونه
داستان جنایی

داستان جنایی

 سالها پس از آنکه برادرش را در یک صانحه تصادف اتومبیل از دست داده بود،هنوز نمی توانست اتفاقات ان روز دردناک را فراموش کند دخترک تنها شده بود . هوای سرد زمستان، بارش آرام برف، رفت وآمد مردم در پیاده رو ها و آمد شد ماشین ها در خیابان، چراغ خانه ها، مغازه ها، صدای دخترک گل فروش و خواننده ویولون زن زیر طاقی مغازه فروش آلات موسیقی هیچ چیز نظر او را جلب نمی کرد. در خیابان بالا و پایین می رفت. کلاه لبه دار بارانی بلند با یقه بالازده شال گردن ؛ با سیگار گوشه لب طول پیاده رو را طی می کرد. منتظر بود منتظر زمانی برای انجام یک کار.

ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ پ پ پونه
رمان بسیار زیبا

رمان بسیار زیبا

این داستان زیبا از داستان گجسته صادق هدایت الهام گرفته و در زیبایی چیزی از اون کم نداره

لطفا نظراتتون رو درج کنید

تقدیم به شما


گجسته

در فراز تپه ای بلند در قلعه دور دست قصر بلند و باشکوه کنت الاف قرار داشت . با دیوار های بلند از جنس سنگ و آهک با ۶ برجک و ا برج سر به فلک کشیده در میانه قصر از پائین تپه رودی ساکت روان بر پیکره خاک آرام میخزید. چزی که زیبایی رود را دو چندان میکرد ضور دخترکی زیبا بود.

قدی بلند چشم و ابروی مشکی .مئهای او تا نزدیکی زانوهایش در باد میرقصید. پیشانی کوتاه چشمان کشیده و نافذ. زیبارویی از او زیباتر در پهنه گیتی چشم به جهان نگوشه بود.

کنت الاف از بالای یک از برجکهای مشرف به رود همیشه ذدخترک را میدید که و با اسبش به گردش می اید و در رود شنا میکند . چیزی که باعث مرگ او شد همین دخترک بود از عشق او شبی که ماه کامل بود در بسترش در گذش و قصر کم کم رو به ویرانی نهاد.

ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ پ پ پونه
رمان بسیار زیبای نقاشی پیکاسو

رمان بسیار زیبای نقاشی پیکاسو

رمان بسیار زیبای نقاشی پیکاسو ، اثر دانلد رادوور

تقدیم به همه خوانندگان خوب این مجله

پذیرای داستانهای خوب ارسالی شما هستیم


روی صندلی ننوایش بر روی ایوان مشرف به زمین زراعی نشسته بود و به صدای دریا که از دور می آمد گوش می داد. طنین صدای ضبط که اهنگ های محلی دم میداد. بر روی صندلی تاب میخورد در افکارش غوطه ور بود و سیگار میکشید.

 

***

ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۷:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ پ پ پونه
خوش اقبالی و ربط آن باماه تولد

خوش اقبالی و ربط آن باماه تولد

خیلی از افراد از بد اقبالی خودشون می نالن و این بدبختی رو به پای ماهی که درآن متولد شده اند میزارن . مثلا ماه فروردین خوش یومنه و خوش شانسی میاره و فلان ماه ، بدشانسی

مسئله ای که مطرح میشود این است که چه فرقی بین متولدین دی با متولدین بهمن است ؟! مثلا من هیچوقت قبول نکردم که متولدین این ماه خصوصیات گاو را دارند و متولدین آن ماه خصوصیات گربه ! حالا شاید صراحتا نیایند بگویند این خصوصیات برای گربه نره و روباه مکار است اما ما نیز آیا نباید بدانیم و آگاه باشیم ؟! اگر اصل این حرف را قبول کنیم که متولدین ماه های شمسی خصوصیاتی متفاوت از یکدیگر دارند و یکی گربه ای وحشی است و آن یکی گربه ی داستان شرک و همانقدر زیبا و مظلوم ، این خصوصیات را از کجا برای آن ماه ها ذکر میکنند ؟ توجه دارید که من قبول اصل را پیش فرض گرفتم و گفتم فرضا درست اما حرف اینجاست که از کجا میگویند متولدین فلان ماه فلان

ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ق.ظ پ پ پونه
عاشقانه ها

عاشقانه ها

تو را دوست دارم
به شرط آن که وقت راه رفتن لی لی نکنی
سر به هوا نباشی و حواست به گل و شل جاده ها باشد

تو را دوست دارم 
به شرط آن که وقت و بی وقت هوس ستاره شمردن به سرت نزند
و کاری به تمام شدن یا نشدن قرص ماه نداشته باشی

تو را دوست دارم
به شرط این که وقت غذا خوردن 
عجله نکنی
و وقتی از کنار خیابان می گذری
حواست به ماشینهای مقابل باشد.

تو را دوست دارم
به شرطی که با صدای خیلی بلند آهنگ گوش نکنی

تو را دوست دارم به شرط این که
برای هر چیز کوچکی زیر گریه نزنی
و یادت باشد
دیگر بزرگ شده ای

تو را دوست دارم
تو را دوست دارم
تو را دوست دارم


ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ق.ظ پ پ پونه
دخترکوچولو

دخترکوچولو

تو این شهرو کشور غریب خیلی وقتها دلم می گیره . اینجا روابط مث ایران نیست و هرکسی سرش تو کار خودشه

نمیشه تو کار دیگران فضولی کرد.مردم در مورد افراد قضاوت نمی کنن و در مورد زندگی افراد پرسوجو نمی کنن . حتی اگر خیلی خودومونی هم که باشن به خودشون اجازه نمی دن که در مورد مسائل خصوصی آدم ازش سوال کنن اینکه مجردی و یا متاهل و یا سنت چقدره.

درمیون این افراد خیلی احساس امنیت می کنی و میدونی که دوستی شون واقعیه او محبت هاشون ریا نیست.

خب خدا رو شکر الان فردا شده و من دیگه نوشتنم میاد:) اصلا من نفس کشیدنم نیاد نوشتم حتما میاد!

دیروز خونه ی یکی از دوستان کانادییمون بودیم. یه دخترک ۳ ساله دارن .کلی با هم بازی کردیم و کتاب و شعر خوندیم .از یک سال و نیم گذشته که با اینا آشنا بوده م هنوز ندیده م که یه بار به این بچه اخم کنن. یا دعواش کنن. یا از دستش عصبانی بشن. (البته بیشتر در مورد پدرک صحبت می کنم) در تمام مدتی که اون جا هستید هر چی صفت قشنگ و خوب توی دیکشنریه از دهن این بابای کانادایی خطاب به دخترک میشنوین .

ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ق.ظ پ پ پونه
دفترخاطرات

دفترخاطرات

دفترخاطرات

بعد از مدتها سراغ دفتر خاطرات قدیمی ام رفتم و با دیدن هرصفحه از اون، کل ماجراهای اون سالها دوباره برام زنده شدن.

ولی چقدر خنده داره

عاشقی تو سنین پایین ، فقط یک دوست داشتن بچه گونست


نیاز سرکشم که از درون مرا می کاهد
و از برون ترا
نجوای کودکانه ایست که هنوز
نام تورا تکرار می کند

گرگ و میشی ست از چنگ شب گریخته
به دامان صبح نیاویخته
جنینی که در انتظار بی حاصل
پیرتر و پیرتر می شود

شعری برایم بگو
شعری برای خستگی هایم
و نامردمی ها که دیده ام
نوازش کن زخم هایم را
پیش از دستانم
باز کن گره ی ابروانت را
پیش از گیسوانم
گوش کن به آوای قلبم
پیش از قصه هایم
نگاهت را به دست خیرگی ام بسپار..

من دردهایم را دانه دانه برایت گریستم
که هرگز نپرسی
چرا غمگینم

ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ پ پ پونه
دلم اسیر عشق صیاد شد

دلم اسیر عشق صیاد شد

 

 

دیشب حدود ساعت 2 وقتی که همه خوابیده بودند و سکوت بر فضای خونه حاکم شده بود، من مشغول کشیدن نقاشی بودم.

بعد از سالها دست به قلم مو و رنگ برده بودم و با چهار رنگ اصلی( قرمز.زرد.سفید.آبی) دنیایی از رنگها رو روی تختهء سفید پالت می ساختم... وقتی با همه وجود ،ظرافت و دقتی رو که در خود سراغ داشتم جمع می کردم تا یه رنگ بنفش کم حال رو بین خطوط طراحی شده یه گل کوچک صحرایی جای بدم و در واقع به اون خطوط سیاه بی جان به نوعی جان ببخشم، چنان احساسی داشتم که قابل توصیف نیست...و این همون « لذت نقاشی » است.

امروز صبح وقتی به تصویری که دیشب تو نور اتاق خلق شده بود نگاه کردم دوباره از این همه رنگ و زیبایی لذت بردم...نه...این خودستایی نیست! در واقع نوعی خود شناسی و ... می دونید احساسی که بعد از این همه سال دوری از رنگ و قلم مو و بوم دارم  چی بود؟

این که آیا من به این استعداد «هرچند جزئی و کوچک » خدادادی در وجودم ،ظلم نکردم؟!!!

یا این حس، که استعداد نقش آفرینی در من یک خلقت کوچک و ذره ای از آفریده های خداست


ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ پ پ پونه
انصافا عجب صبری خدا دارد

انصافا عجب صبری خدا دارد

دیدن بعضی اتفاقات چقدر سخته
لحظاتی تو زندگی برای آدم پیش میاد که هنگ می کنی . خدا کنه چنین لحظاتی برای شما و هیچ کس دیگه ای هیچگاه پیش نیاد.

دلم می خواست می تونستم دلداریش بدم! بیشتر از یه احوال پرسی ساده باهاش حرف بزنم ،تا اونم حرف بزنه!درد دل کنه،شاید یه کمی سبکتر بشه.حتی نمی تونم تصور کنم که چطور روزهاش رو با این همه درد و غم به شب می رسونه،راستش شاید هم نمی خوام افکار و خاطرات تلخی رو که تو ذهن اون هست  حتی تصور کنم!ولی دلم براش بی نهایت می سوزه در حالی که هیچ کاری از دستم ساخته نیست.سر حکمت های الهی رو هم نمی تونم بعضی وقت ها درک کنم! خدا جونم، آخه تو که می خواستی پس بگیری چرا هدیه کردی؟

                                  ******************

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ پ پ پونه
درد و دل های یک دختر تنها

درد و دل های یک دختر تنها

دیروز با مجتبی خیلی حرف زدیم در مورد همه چی . درمورد الان و آینده در مورد شروع زندگی مشترک

چقدر سخته تصمیم گرفتن

وقتی نسبت به کسی دودل باشی، نمی دونی که باید چیکار کنی. اینکه تصور کنی ممکنه کارت اشتباه باشه و این اون کسی نیست که دنبالش بودی و ممکنه بعد ازش خسته بشی


چقدر حرف زدم!نمی دونم این حرفها برای مجتبی موثر بود یا هنوز هم دلهره داره؟!رفتن ما به بیرجند کم کم داره به قطعی شدن نزدیک می شه.امشب اون حرفها و اشکهایی که ازشون واهمه داشتم نمودار شدن...مجتبی سخت آشفته شده دلش نمی خواد از شهرش،مدرسه اش،دوستاش و پسرخاله هاش جدا بشه.

امشب این دلهره و اضطراب رو با کلی حرف و خاطره تموم کردم.کنار تختش نشستم و به حرفاش گوش دادم.براش حرف زدم اون هم به عکس همیشه که از توضیح خسته میشه با دقت به حرفام گوش داد.براش گفتم که ما یه خانواده ایم، وقتی برامون شادی پیش میاد همه توش شرکت می کنیم و وقتی هم یه مسئله ای پیش بیاد باید با کمک هم حلش کنیم.

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه