۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته های عاشقانه» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ پ پ پونه
دلنوشته های عاشقانه

دلنوشته های عاشقانه

ای شب تیره !
یک نفس بگشای ،
جنگل انبوه مژگان سیاهت را .
تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو ،
پیکر مهتابگون دختری که از دور ،
با نگاه خویش می جوید ،
بوسه شیرین ، روزی آفتابی را .
از نوازشهای گرم دستهای من .
شبرنگ ، مهتابی ،
می تپید بی تاب در خواب هوسناک امید خویش ،
پای تا سر یک هوس : آغوش .
وتنش لغزان و خواهش بار می جوید ،
چون مه پیچان به روی دره های خواب آلود سپیده دم ،
بسترم را .
تا بلغزد از طلب سر شار ،
همچو موج بوسه مهتاب
روی گندم زار .
تا بنوشد در نوازشهای گرم دستهای من

شبنم یک عشق وحشی را.

آرزوی وصال رخ زیبای او

دل و جانم از کف بروبوده

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ پ پ پونه
مستندی زیبا به نام دیوار

مستندی زیبا به نام دیوار

تا حالا رفتید تو دیوار؟

با دیوار برخورد کردین؟

دیوار جلوتون سبز شده؟

به این کلمه ؛ چقدر اندیشیدیم؛

اصلا تعریف دیوار یعنی چه؟

دیوار در لغت نامه معین به این معنی است:دیفال؛ جداری که در اطراف خانه؛ زمین ؛ باغ و غیره بنا کنند بجهت محصور کردن و حفاظت آن؛ انچه از خشت ؛ آجر ؛ گل؛ سنگ ؛ شاخه های درخت و جز آنها در اطراف محوطه(خانه؛باغ؛زمین؛وغیره)بنا کنند.

خوب دیوار مگر برای حفظ فقط ساخته میشود بله برای حفظ از چیزی ؛ حال چه این امر خارجی خوب یا بد باشد اصلا مهم نیست فقط مهم این است که به داخل گزندی وارد نشود.

ما می توانیم در دور ذهن خود دیواری به غایت اسمان کشیده و بر بلندای ان بایستیم و با ورود هر چیز به جز انچه که خود می خواهیم ممانعت به عمل اوریم در این میان افرادی نظیر ما نیز زیاد هستند. آنها نیز دیواری به غایت دیوار ما کشیده اند معاملات در میان این افراد فقط در بین خودشان انجام می شود هر شخص که بخواهد به انها بپیوندد باید مثال انها دیواری بلند در دور خود کشیده و در بلندای این دیوار حاکمی کند زیرا انها خود را مالک همه چیز می دانند و انسان های دیگر را افراد جاهل و نادان می شمارند و کسی که بخواهد بر دیوار انها ضر به ای بزند او ملهب است و مستحق مرگ.

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ق.ظ پ پ پونه
یه خاطره غم انگیز

یه خاطره غم انگیز

رفته بودم سر خاک دانوش و بیتا دلم بد جور گرفته بود من تنها شده بودم چیزی که دیدم باورم نشد.

کامران بود که اومده سر خاک موهاش سفید شده قدش خمیده بعد از فوت بینا دیگه نخواستم ببینمش دانوش رو راضی کرده بودم رضایت بده خودمم حوالش کرده بودم به خدا و چه زود این امر تحقق یافته بود سر خاک نشسته بود داشت با بیتا و دانوش صحبت میکرد.

به خاطر قولم به خاله تمام خشمم رو بهش مخفی کردمو و رفتم سراغش. دستمو گذاشتم رو شونش .

برگشت یه نیگا به من سرشو انداخت زمین رفتم بالای قبر سنگ رو شستم یه در زدم که صابخونه جواب بده ولی نداد شاید سرش گرم بود.

رو به کامران گفتم از این طرفا.

گفت : من همیشه میام تو کم می یای.

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ق.ظ پ پ پونه
عاشقانه ها

عاشقانه ها

تو را دوست دارم
به شرط آن که وقت راه رفتن لی لی نکنی
سر به هوا نباشی و حواست به گل و شل جاده ها باشد

تو را دوست دارم 
به شرط آن که وقت و بی وقت هوس ستاره شمردن به سرت نزند
و کاری به تمام شدن یا نشدن قرص ماه نداشته باشی

تو را دوست دارم
به شرط این که وقت غذا خوردن 
عجله نکنی
و وقتی از کنار خیابان می گذری
حواست به ماشینهای مقابل باشد.

تو را دوست دارم
به شرطی که با صدای خیلی بلند آهنگ گوش نکنی

تو را دوست دارم به شرط این که
برای هر چیز کوچکی زیر گریه نزنی
و یادت باشد
دیگر بزرگ شده ای

تو را دوست دارم
تو را دوست دارم
تو را دوست دارم


ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ق.ظ پ پ پونه
دفترخاطرات

دفترخاطرات

دفترخاطرات

بعد از مدتها سراغ دفتر خاطرات قدیمی ام رفتم و با دیدن هرصفحه از اون، کل ماجراهای اون سالها دوباره برام زنده شدن.

ولی چقدر خنده داره

عاشقی تو سنین پایین ، فقط یک دوست داشتن بچه گونست


نیاز سرکشم که از درون مرا می کاهد
و از برون ترا
نجوای کودکانه ایست که هنوز
نام تورا تکرار می کند

گرگ و میشی ست از چنگ شب گریخته
به دامان صبح نیاویخته
جنینی که در انتظار بی حاصل
پیرتر و پیرتر می شود

شعری برایم بگو
شعری برای خستگی هایم
و نامردمی ها که دیده ام
نوازش کن زخم هایم را
پیش از دستانم
باز کن گره ی ابروانت را
پیش از گیسوانم
گوش کن به آوای قلبم
پیش از قصه هایم
نگاهت را به دست خیرگی ام بسپار..

من دردهایم را دانه دانه برایت گریستم
که هرگز نپرسی
چرا غمگینم

ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ پ پ پونه
دلم اسیر عشق صیاد شد

دلم اسیر عشق صیاد شد

 

 

دیشب حدود ساعت 2 وقتی که همه خوابیده بودند و سکوت بر فضای خونه حاکم شده بود، من مشغول کشیدن نقاشی بودم.

بعد از سالها دست به قلم مو و رنگ برده بودم و با چهار رنگ اصلی( قرمز.زرد.سفید.آبی) دنیایی از رنگها رو روی تختهء سفید پالت می ساختم... وقتی با همه وجود ،ظرافت و دقتی رو که در خود سراغ داشتم جمع می کردم تا یه رنگ بنفش کم حال رو بین خطوط طراحی شده یه گل کوچک صحرایی جای بدم و در واقع به اون خطوط سیاه بی جان به نوعی جان ببخشم، چنان احساسی داشتم که قابل توصیف نیست...و این همون « لذت نقاشی » است.

امروز صبح وقتی به تصویری که دیشب تو نور اتاق خلق شده بود نگاه کردم دوباره از این همه رنگ و زیبایی لذت بردم...نه...این خودستایی نیست! در واقع نوعی خود شناسی و ... می دونید احساسی که بعد از این همه سال دوری از رنگ و قلم مو و بوم دارم  چی بود؟

این که آیا من به این استعداد «هرچند جزئی و کوچک » خدادادی در وجودم ،ظلم نکردم؟!!!

یا این حس، که استعداد نقش آفرینی در من یک خلقت کوچک و ذره ای از آفریده های خداست


ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ پ پ پونه
درد و دل های یک دختر تنها

درد و دل های یک دختر تنها

دیروز با مجتبی خیلی حرف زدیم در مورد همه چی . درمورد الان و آینده در مورد شروع زندگی مشترک

چقدر سخته تصمیم گرفتن

وقتی نسبت به کسی دودل باشی، نمی دونی که باید چیکار کنی. اینکه تصور کنی ممکنه کارت اشتباه باشه و این اون کسی نیست که دنبالش بودی و ممکنه بعد ازش خسته بشی


چقدر حرف زدم!نمی دونم این حرفها برای مجتبی موثر بود یا هنوز هم دلهره داره؟!رفتن ما به بیرجند کم کم داره به قطعی شدن نزدیک می شه.امشب اون حرفها و اشکهایی که ازشون واهمه داشتم نمودار شدن...مجتبی سخت آشفته شده دلش نمی خواد از شهرش،مدرسه اش،دوستاش و پسرخاله هاش جدا بشه.

امشب این دلهره و اضطراب رو با کلی حرف و خاطره تموم کردم.کنار تختش نشستم و به حرفاش گوش دادم.براش حرف زدم اون هم به عکس همیشه که از توضیح خسته میشه با دقت به حرفام گوش داد.براش گفتم که ما یه خانواده ایم، وقتی برامون شادی پیش میاد همه توش شرکت می کنیم و وقتی هم یه مسئله ای پیش بیاد باید با کمک هم حلش کنیم.

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ پ پ پونه
دلم می خواد بازهم عاشق بشم

دلم می خواد بازهم عاشق بشم


هوای عالی بعد از ظهر اینجا به آدم حس یکجور زندگی کردن خوب را می دهد. خوب و آرام و الان چیزی شبیه خانه....برج سفید رنگی که خانواده مرا در بر گرفته است........
صدای کلاغها در پس زمینه و هوای پائیزی و آرامش درونی ام مرا به یاد فیلم درخت گلابی می اندازد. ان صحنه که همه در خواب بعد از ظهری بودند.
دلم یکجور خوبی است....دلتنگی ام خوب است. فکر می کنم می توانم خیلی چیزها را تحمل کنم. مثلا بی عدالتی استادم را که یکجور در ک این بی عدالتی مرا منفعل کرده است....این حس که هرچه کنی باز هم کسانی برنده اند که بیشتر ........الان می توانم اینها را ببخشم و با شوق بروم درس بخوانم. من برای پیشری در کارهایم همیشه نیاز داشته ام که عشق آن کار در قلبم بیدار یا پیدا شود بعد می توانم همه فاصله های زیادی را که با آدمهای هم قطارم دارم پر کنم....

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ پ پ پونه
دلنوشته عای عاشقانه غمگین و رویایی

دلنوشته عای عاشقانه غمگین و رویایی

این متن زیبارو سمیرا ، یکی از خوانندگان این مجله برام ارسال کرده . از ایشون بابت این دلنوشته عاشقانه زیبا تشکر می کنم

چشمای سیاه و قشنگشو بست و همه جا سیاه شد،درست به رنگ چشماش.توی این سیاهی برا خودش یه دنیای رویایی ساخت. چقدر خوبه که برادر و خواهر داشته باشی،چقدر خوبه که مادر و پدر داشته باشی، چقدر خوبه که یه خونه ی سرشار از صفا و صمیمیت داشته باشی. خونه ای که توش دیگه از بدبختی و بیچارگی خبری نیست. خونه ای که توش دیگه خواهر و برادرت به خاطر مریضی نمی میرن. به خاطر گرسنگی هر روز از اون خونه صدای گریه نمی آد. آره چقدر خوبه. چقدر خوبه که پدر و مادرت همیشه بخندن. چقدر خوبه که خونت لوله کشی آب داشته باشه، هر موقع خواستی شیر آبو باز کنی و آب آبی رو تماشا کنی. ببینی که چقدر آب زیباست.هر چقدر خواستی آب بخوری، یا نه، اصلا‘‘ بری زیر دوش آب و خیس خیس بشی، مثل موش آب کشیده،اونقدر که از سرما تموم تنت بلرزه...آره چقدر خوبه. چه خوبه که دیوارای خونه پر از ترک و شکاف نباشه، دیوارهای خونه رنگ بدبختی و بیچارگی نباشن. چقدر خوبه که بتونی توی اتاقت یه نفس عمیق بکشی، آه، چه بویی. بوی عشق و صمیمیت. دیگه انگار اون بوی بدبختی و بیچارگی نمی آد...

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه

دلنوشته عاشقانه

دلنوشته های عاشقانه

این متن بسیار زیبا را مهدیس، از خوانندگان خوب این مجله برای ما ارسال کرده اند از ایشان برای ارسال این دلنوشته عاشقانه زیبا قدردانی می کنیم

دوستم داشته باش ، بادها، دلتنگ اند
دستها ، بیهوده ، چشمها، بیرنگ اند
دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند
برگها می سوزند ، یادها می گندند
باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز
آشتی کن با رنگ ، عشق بازی با ساز
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند
دوستت خواهم داشت ، بیشتر از باران
گرمتر از لبخند ، داغ چون تابستان
دوستت خواهم داشت ، شادتر خواهم شد
ناب تر ، روشن تر ، بارور خواهم شد
دوستم داشته باش ، برگ را باور کن
آفتابی تر شو ، باغ را از بر کن
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند
خواب دیدم در خواب ، آب ، آبی تر بود
روز ، پر سوز نبود ، زخم، شرم آور بود
خواب دیدم در تو ، رود از تب می سوخت
نور گیسو می بافت ، باغچه گل می دوخت
دوستم داشته باش ...

۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه