درمیان جمع هستمو تنهام

دوباره از همه ی تنهایی هام بگم یا از امیدهام
بگم که قد تموم سیاهی های دنیا تنهام یا
بگم که قد تموم سپیدی ها امید دارم
دوباره بگم که چی؟ تا کی باید بگم و نخونی
ای زیبا ای الهه نمی دونم می خونی
یا نه ولی بیا و منو از این برزخ نجات بده
بیا و با عشقت دیوار شیشه ای خیالات و رویام
رو بشکن و منو نجات بده
کجایی ای فرشته ی رویاهام کجایی ای افسانه
می دونی که دیوانه ی توام؟می دونی که دنیای من فقط خودمم و خودت؟0
نمی دونم در باره ی من چی فکر می کنی ولی
می دونم اون لحظه ای که بدونم دوستم نداری
لحظه ی پایان رویاهام لحظه ی پایان بودنم
و لحظه ی پایان زندگی است

بیا که یک عمره منتظرم

دوباره می گم سکوت و خلوتم از غرور نیست
از تنهاییه آره از تنهایی
تنهایی تنهایی تنهایی
چه واژه ی آشنایی

تنها چیزی که از این چهارسال به یاد دارم
تنهایی است0 آره000 فقط تنهایی
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیره گرفتاره

همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل
از ایت بدتر نشه رسوایی ما
که تنهاتر نشه تنهایی ما
کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزا نمی ارزه

سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره
خودش گیره گرفتاره
که کار ما گذشته از شکایت
هنوزم پایبندم در رفاقت

می ریزه تو خودش دل غصه ها شو
آخه هیچکس نمی خواد قصه هاشو