۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه غمگین» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳ ق.ظ پ پ پونه
عکس های جدید

عکس های جدید

عکس های جدید جالب

عکس

عکس های جالب خنده دار

ادامه مطلب...
۱۳ مهر ۹۴ ، ۰۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۲ ق.ظ پ پ پونه
عکس فیسبوکی

عکس فیسبوکی


ادامه مطلب...
۱۳ مهر ۹۴ ، ۰۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ پ پ پونه
پسرای خوشگل امروزی

پسرای خوشگل امروزی

سلام خوبین؟

خوش میگذره؟

اول به کدوم گروه گیر بدیم دختر یا پسر؟ دختر؟  نوچ… اول پسر ………. این آیدا هم گیر داده ها…………

 

گرچه این روزا فرق زیادی نمیشه بین پسر و دختر قائل شد دیگه گذشت اون دوره ای که سبیل چخماخی می زاشتنو کفش هشت ترک می پوشیدن


امروز پسرا یا بدنسازی کار می کننو با هزار جور هرمن زنانه و مردانه ، دو مثقال بازو بالا آوردن و با تیشرت داش کوچیکشون که از شدت کوچیک بودن داره رو بدنشون پاره میشه تو خیابونا می چرخن و یا اینکه زیر ابرو برداشتنو دنبال یه دوست پسر خوب می گردن که همدم تنهاییاشون باشه.

         


           پسر خوشگل


ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ پ پ پونه
از دنیای مورچه ها چه خبر؟

از دنیای مورچه ها چه خبر؟

به چی چیزی علاقه دارین؟

از چی بدوتون میاد؟

اگر مث من از مورچه خوشتون میاد یه خبر دارم براتون از دنیای مورچه ها

یه خبر دارم برای اونایی که مورچه دوست دارن ( مثل خودم) شاید این سوال براتون پیش اومده که مورچه هاچطور بعد از پیدا کردن طعمه براحتی به لانه خود برمیگردند!

پژوهشگران مدعی اند که مورچه ها قدمهایشان را از لانه تا طعمه میشمارند و به همین راحتی به لانه بر میگردند.پژوهشگران قدمسنج مخصوصی در سامانه عصبی مورچه ها تعبیه کردند که براحتی این کار را برایشان انجام میدهد.برای این منظور پاهای مورچه های صحرایی را با اضافه کردن نوعی پلاستیک بسیار سبک بلندتر کردند نتیجه آن شد که مورچه نمیتوانست لانه خودرا پیدا کند و در همان حوالی به دورخودش میچرخید.

 

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ پ پ پونه
دلنوشته های عاشقانه

دلنوشته های عاشقانه

ای شب تیره !
یک نفس بگشای ،
جنگل انبوه مژگان سیاهت را .
تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو ،
پیکر مهتابگون دختری که از دور ،
با نگاه خویش می جوید ،
بوسه شیرین ، روزی آفتابی را .
از نوازشهای گرم دستهای من .
شبرنگ ، مهتابی ،
می تپید بی تاب در خواب هوسناک امید خویش ،
پای تا سر یک هوس : آغوش .
وتنش لغزان و خواهش بار می جوید ،
چون مه پیچان به روی دره های خواب آلود سپیده دم ،
بسترم را .
تا بلغزد از طلب سر شار ،
همچو موج بوسه مهتاب
روی گندم زار .
تا بنوشد در نوازشهای گرم دستهای من

شبنم یک عشق وحشی را.

آرزوی وصال رخ زیبای او

دل و جانم از کف بروبوده

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ پ پ پونه
مستندی زیبا به نام دیوار

مستندی زیبا به نام دیوار

تا حالا رفتید تو دیوار؟

با دیوار برخورد کردین؟

دیوار جلوتون سبز شده؟

به این کلمه ؛ چقدر اندیشیدیم؛

اصلا تعریف دیوار یعنی چه؟

دیوار در لغت نامه معین به این معنی است:دیفال؛ جداری که در اطراف خانه؛ زمین ؛ باغ و غیره بنا کنند بجهت محصور کردن و حفاظت آن؛ انچه از خشت ؛ آجر ؛ گل؛ سنگ ؛ شاخه های درخت و جز آنها در اطراف محوطه(خانه؛باغ؛زمین؛وغیره)بنا کنند.

خوب دیوار مگر برای حفظ فقط ساخته میشود بله برای حفظ از چیزی ؛ حال چه این امر خارجی خوب یا بد باشد اصلا مهم نیست فقط مهم این است که به داخل گزندی وارد نشود.

ما می توانیم در دور ذهن خود دیواری به غایت اسمان کشیده و بر بلندای ان بایستیم و با ورود هر چیز به جز انچه که خود می خواهیم ممانعت به عمل اوریم در این میان افرادی نظیر ما نیز زیاد هستند. آنها نیز دیواری به غایت دیوار ما کشیده اند معاملات در میان این افراد فقط در بین خودشان انجام می شود هر شخص که بخواهد به انها بپیوندد باید مثال انها دیواری بلند در دور خود کشیده و در بلندای این دیوار حاکمی کند زیرا انها خود را مالک همه چیز می دانند و انسان های دیگر را افراد جاهل و نادان می شمارند و کسی که بخواهد بر دیوار انها ضر به ای بزند او ملهب است و مستحق مرگ.

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ق.ظ پ پ پونه
یه خاطره غم انگیز

یه خاطره غم انگیز

رفته بودم سر خاک دانوش و بیتا دلم بد جور گرفته بود من تنها شده بودم چیزی که دیدم باورم نشد.

کامران بود که اومده سر خاک موهاش سفید شده قدش خمیده بعد از فوت بینا دیگه نخواستم ببینمش دانوش رو راضی کرده بودم رضایت بده خودمم حوالش کرده بودم به خدا و چه زود این امر تحقق یافته بود سر خاک نشسته بود داشت با بیتا و دانوش صحبت میکرد.

به خاطر قولم به خاله تمام خشمم رو بهش مخفی کردمو و رفتم سراغش. دستمو گذاشتم رو شونش .

برگشت یه نیگا به من سرشو انداخت زمین رفتم بالای قبر سنگ رو شستم یه در زدم که صابخونه جواب بده ولی نداد شاید سرش گرم بود.

رو به کامران گفتم از این طرفا.

گفت : من همیشه میام تو کم می یای.

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۲:۱۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ پ پ پونه
داستان زیبای بانوی گرگ نما

داستان زیبای بانوی گرگ نما

داستان کوتاه بانوی گرگ نما

از سری داستانهای جنایی

  افسانه بانوی گرگ نما   

این داستان رو چندی پیش خوندم ولی الان دقیقا یادم نیست کجا و کی بوده حال با اجازه صاحب این اثر این را به رشته تحریر در آورده زیرا من به این موضوعات علاقه خاصی دارم.

یه شب سرد توی کافه نشسته بودم صدای خواننده از گرامافون قدیمی دود سیگار صحبت مردم یک فضای دوستانه محیط کافه تشکیل میدادهمیشه یک پیر مرد با چهره ای شکسته ولی مهربان تر از هر شخص دیگری در انجا حضور داشت این شخص گاهی با اصرار مردم داستان هایی را روایت میکرد او را خوب نمی شناختم ولی حرف هایش را دوست داشت به او احترام خاصی قائل بودم مرا یاد پدر بزرگم می انداخت.

یک شب سر میز او نشستم او را دعوت به یک نوشیدنی کردم. این مقدمه آشنایی من با او بود پس از چندی او را برای صرف نهار به خانه ام دعوت کردم پس از صرف ناهار از او خواستم که درباره خود بیشتر بگوید.


ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ب.ظ پ پ پونه
داستان زیبای سوار بی سر

داستان زیبای سوار بی سر

داستان کوتاه سوار بی سر


چند سال پس از اینکه جنگ تمام شده بود من در این جنگ چند تن از اعضاء خانواده ام رو از دست دادم، بسیار شکست خورده و رنجور به انگلستان باز گشتم زمانی به اجبار مجبور به سکونت در یکی از روستاهای کوچک انگلیس بودم. تنها سرگرمی من در آنجا رفتن به کافه بود مردم دور هم جمع میشدند از محصول و گاو گوسفند و زمین با هم صحبت میکردند و گاهی داستان های جالبی نقل میشد. یک شب که از راه جنگل به خانه بر می گشتم یادمه ماه کامل بود نا خداگاه یاد ادم گرگی  افتادم انسانهایی که در شبی که ماه کامله تبدیل به یک گرگ میشن


ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ب.ظ پ پ پونه
داستان کوتاه اثر فرانتس کافکا

داستان کوتاه اثر فرانتس کافکا

یکی از داستانهای کوتاه بسیار زیبا ، داستان " شمشیر" اثر فرانتس کافکا می باشد این داستان زیبا را تقدیم شما عزیزان می کنیم.

امیدواریم که از خواندن ان لذت ببرید.

اثری از فرانتس کافکا

هفته پیش با یکی از دوستان خوبم برای بیرون رفتن در یکشنبه آینده قرار گذاشته بود.ولی من از خواب بر نخاستم و بر خلاف عادت ساعت ملاقات گذشت.دوستان که از خوش قولی من آگاه بودند از تأخیر من در شگفت شده به خانه ای زندگی می کردم، آمدند. لحظه ای منتظر ماندند؛ سپس از پله ها بالا آمده

ادامه مطلب...
۱۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه