هوای عالی بعد از ظهر اینجا به آدم حس یکجور زندگی کردن خوب را می دهد. خوب و آرام و الان چیزی شبیه خانه....برج سفید رنگی که خانواده مرا در بر گرفته است........
صدای کلاغها در پس زمینه و هوای پائیزی و آرامش درونی ام مرا به یاد فیلم درخت گلابی می اندازد. ان صحنه که همه در خواب بعد از ظهری بودند.
دلم یکجور خوبی است....دلتنگی ام خوب است. فکر می کنم می توانم خیلی چیزها را تحمل کنم. مثلا بی عدالتی استادم را که یکجور در ک این بی عدالتی مرا منفعل کرده است....این حس که هرچه کنی باز هم کسانی برنده اند که بیشتر ........الان می توانم اینها را ببخشم و با شوق بروم درس بخوانم. من برای پیشری در کارهایم همیشه نیاز داشته ام که عشق آن کار در قلبم بیدار یا پیدا شود بعد می توانم همه فاصله های زیادی را که با آدمهای هم قطارم دارم پر کنم....

دلم می خواد بازهم عاشق بشم

خوشا آنان که الله یارشان بی
که حمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی

حالم خوب است و ملالی نیست جز دوری گاه به گاه من از خدا .......خدا سرچشمه قدرت من است.......
لیلا خواهر کوچک من مثل برنادت است قلبی به بزرگی فلب او و چهره ای به پاکی چهره او دارد
او ریاضیات می خواند و اگر دنیا به همین روال معمولی و تاریخی اش ادامه بدهد او یکی از ستاره های ریاضیات ایران می شود این ادعای من نیست این حرف استادش است....لیلا با دل پاکش درس می خواند با عشق........دلم می خواهد مثل او باشم.......

دلم می خواد عاشق همه باشم عاشق خدا باشم

دل می خواد دلم اندازه دنیا بزرگ باشه بتونم همه ناراحتی هامو ازش بیرون کنم همه رو ببخشم