تو را دوست دارم
به شرط آن که وقت راه رفتن لی لی نکنی
سر به هوا نباشی و حواست به گل و شل جاده ها باشد

تو را دوست دارم 
به شرط آن که وقت و بی وقت هوس ستاره شمردن به سرت نزند
و کاری به تمام شدن یا نشدن قرص ماه نداشته باشی

تو را دوست دارم
به شرط این که وقت غذا خوردن 
عجله نکنی
و وقتی از کنار خیابان می گذری
حواست به ماشینهای مقابل باشد.

تو را دوست دارم
به شرطی که با صدای خیلی بلند آهنگ گوش نکنی

تو را دوست دارم به شرط این که
برای هر چیز کوچکی زیر گریه نزنی
و یادت باشد
دیگر بزرگ شده ای

تو را دوست دارم
تو را دوست دارم
تو را دوست دارم



از کنار درختان خیس که می گذشتی
عطر ناب جنگل که سر مستت می کرد
کنار تو بودم
مرا نمی دیدی

شب های طوفانی
از کنار دره های دور که می گذشتی
من آن جا بودم
پر هراس و جاودان
نگاهت می کردم
مرا نمی دیدی

قصه های شب آلود که می خواندی
اسب های آرزو  که بر فراز ابرها می راندی
بوسه های گرم که بر سر و روی ماه می زدی
اشک های تنهایی که از گونه ات سرازیر می شد
من آنجا بودم
کنارتو 
مرا نمی دیدی

عکس عاشقنه

اکنون کنارتو هستم
دستان مرا در دست داری
سرم بر روی شانه های توست 
مرا در آغوش خود می فشاری و هنوز
مرا نمی بینی
.
.
این و خیلی دیگه از یادداشتهای من الزاما بیان گر حال و هوای شخصی خودم نیست . لطفا معمولا برداشت شخصیانه نکنین. (البته اگرم خواستین بکنین بکنین!خود دانین) 
.
یوهو..امروز برای من روز خیلی خوبی بود. پروژه ای که پنج شش ماهه دارم روش کار می کنم تقریبا به سرو سامون رسیده و امروز در یه جلسه ای اونو برای چند نفر نمایش می دادیم . همه خیلی خوششون اومد و من خیلی خوشحال شدم . برنامه عین بچه ی آدم کار می کرد و یه جورایی برام غروربرانگیز بود! (این یه کار برنامه نویسی با فلشه . یه وب سایت ساز ـ تماما با فلش:)