سالها پس از آنکه برادرش را در یک صانحه تصادف اتومبیل از دست داده بود،هنوز نمی توانست اتفاقات ان روز دردناک را فراموش کند دخترک تنها شده بود . هوای سرد زمستان، بارش آرام برف، رفت وآمد مردم در پیاده رو ها و آمد شد ماشین ها در خیابان، چراغ خانه ها، مغازه ها، صدای دخترک گل فروش و خواننده ویولون زن زیر طاقی مغازه فروش آلات موسیقی هیچ چیز نظر او را جلب نمی کرد. در خیابان بالا و پایین می رفت. کلاه لبه دار بارانی بلند با یقه بالازده شال گردن ؛ با سیگار گوشه لب طول پیاده رو را طی می کرد. منتظر بود منتظر زمانی برای انجام یک کار.


*** 

به بار لوکی رفت او آنجا نبود به داخل بار رفت گفت حتماً می آید محل دیدار آنها اینجاست حتماً می آید. یک نوشیدنی سفارش داد یک سیگار از قوطی سیگار درآورد روشن کرد و مشغول دود کردن آن شد دود غلیظ را از درون سینه به بیرون می داد . به ساعت مچی اش نگاه کرد . ساعت 6/30 بود ولی چرا او نیامد؟ همیشه در این ساعت پیداییش می شد! نکند اتفاقی برای او افتاده باشد؟ تا ساعت 7 در بار ماند ولی او پیدایش نشد. یادش آمد که او امروز تمرین ویلن دارد. به سراغ استادش آقای کاوندیچ رفت ولی او امروز به آنجا نیامده بود. قدری پیش کاوندیچ ماند و به صدای عبور عارشه از روی تارهای ویلن ایجاد می شد، دل سپرد ساعت 7/30 او را ترک گفت، به قبرستان رفت شاید آنجا باشد ولی آجا هم نبود تمام جاهایی که را فکر می کرد او انجا باشد را گشت ولی اثری از او نیافت. آه راستی یادش آمد او ویلنش را برای تعمیر به آقای جرالدین داده بود مغازه او زیاد دور نبود به آنجا هم سری زد ولی بازهم او را نیافت او برای گرفتن ویولنش هم به آنجا نیامده بود به ساعتش نگاه کرد 9 شده بود. شهر از تکاپو افتاده بود مردم به خانه های خود سرازیر می شدند.

 او همچنان قدم می زد تا اثری از او بیابد. از دور مردم را دید که دور چیزی جمع شده بودند از روی کنجکاوی یا هراس بود که رفت به طرف آنها. از شخصی سئوال کرد چه اتفاقی افتاده؟ مرد جواب داد:" دو نفر که از مغازه شرط بندی دزدی کرده بودند موقع خارج شدن با یک دخترک جوان برخورد کردند با شلیک به صورت او ماشین را ربوده و متواری شدند از سر کنجکاوی و هراس خود را از لای جمعیت به جنازه دخترک رسانید.

 تمام دنیا بر سرش خراب شد. فریاد وحشت ناکی از درون قلب کشید سر دخترک را به سینه خود فشار می داد و میگریست. مردم متوجه قضیه شدند. پلیس به همراه آمبولانس تازه رسیدند. دو روز بعد دخترک را به خاک سپردند یک ماه بعد جنازه دو مرد که صورت آنها با گلوله یک مگنوم متلاشی شده بود یافتند در دهان این دو مرد یک کارت که عکس یک رز روی آن بود پیدا شد.پلیس هیچ گاه قاتلین دخترک و آن دو مرد را نیافت.

 نام دخترک رز آلیسون بود.