تو این شهرو کشور غریب خیلی وقتها دلم می گیره . اینجا روابط مث ایران نیست و هرکسی سرش تو کار خودشه

نمیشه تو کار دیگران فضولی کرد.مردم در مورد افراد قضاوت نمی کنن و در مورد زندگی افراد پرسوجو نمی کنن . حتی اگر خیلی خودومونی هم که باشن به خودشون اجازه نمی دن که در مورد مسائل خصوصی آدم ازش سوال کنن اینکه مجردی و یا متاهل و یا سنت چقدره.

درمیون این افراد خیلی احساس امنیت می کنی و میدونی که دوستی شون واقعیه او محبت هاشون ریا نیست.

خب خدا رو شکر الان فردا شده و من دیگه نوشتنم میاد:) اصلا من نفس کشیدنم نیاد نوشتم حتما میاد!

دیروز خونه ی یکی از دوستان کانادییمون بودیم. یه دخترک ۳ ساله دارن .کلی با هم بازی کردیم و کتاب و شعر خوندیم .از یک سال و نیم گذشته که با اینا آشنا بوده م هنوز ندیده م که یه بار به این بچه اخم کنن. یا دعواش کنن. یا از دستش عصبانی بشن. (البته بیشتر در مورد پدرک صحبت می کنم) در تمام مدتی که اون جا هستید هر چی صفت قشنگ و خوب توی دیکشنریه از دهن این بابای کانادایی خطاب به دخترک میشنوین .


دخترک در سایه ی این مهر و محبت و آرامش به خوبی و خوشی بزرگ میشه ، هر روز قشنگ تر از قبل میشه و هر روز استعدادهاش شکوفاتر میشن . از زمانی که شروع به حرف زدن کرده هر سه زبانو به خوبی حرف میزنه (زبان مادری،زبان پدری،زبان انگلیسی).. توی فرهنگ لغات این بچه «اخم»،«عصبانیت»،«لوسی» ،وجود نداره. وقتی هم که کار نادرستی می کنه با صبر و حوصله باهاش حرف میزنند. خب میدونین که بچه ها برخلاف اونچه که گاهی ما تصور می کنیم خیلی باهوشن . برای همینم خیلی از مسائلو با اونا میشه با حرف زدن حل کرد. البته دخترک برای مواقع ضروری تنبیه ساده ی معینی هم داره. که گمونم شامل موندن در خونه ی اسباب بازیش برای یه مدت کوتاهیه .
عاشقانه
صبر و حوصله ی پدر دخترک همیشه ما رو تعجب زده می کنه. گرچه بر همگان واضح و مبرهن هست که ایشون بلندترین صدای انفجاری که در عمرشون شنیده ن مربوط به ترقه بوده و قطعا از دود و ترافیک و سر و صدای تهران بزرگ هم بی نصیب بوده ن و گرنه ...