پنجره ی اتاقمو باز کردم،سردی قطره های بارونو روی لبای خشکم حس می کنم...(نفس عمیق) عجب بویی، بوی خاک خیس، انگار قطره های بارونی که رو ذره های خاک می شینه، کیمیاگری کردن. چه بویی! انگار این بو مادر همه ی بوهای خوش دنیاست. الان ساعت دوازدهه و از پنجره ی اتاقم می تونم تمام شهر رو ببینم، تاریک تاریک، تنها توصیفی که میشه کرد. از دور میشه هر از گاهی یکی رو دید که با سرعت میاد و میره، انگار تو این تاریکی دنبال یه گمشده است. چراغهای خیابون هم که همه خاموشن،یا لامپشون شکسته یا اصلا‘‘ برق ندارند. انگار یکی به عمد خواسته که همه جارو تاریک کنه.

 بیشتر از هر کسی دلم به حال پروانه ها میسوزه. اون پروانه هایی که همیشه دور این چراغها جمع می شدن. با چه شور و شوقی توی نور چراغها بالا و پایین می رفتن.(دوباره یه نفس عمیق) این بو منو مست کرده. میخوام که پرنده بشم و پرواز کنم. برم رو پشت بومه تک تک خونه ها بشینم و بگم که فردا دوباره خورشید طلوع می کنه، بگم که این تاریکی و سیاهی همیشگی نیست. بگم که... اما نه! نمی تونم. چون پرنده نیستم ولی ای کاش بودم. اون قدر همه جا سیاهه که حتی دیگه نمیشه ماه رو پیدا کرد! ماهی که همین چند وقت پیش شبارو مثل روز روشن می کرد الان دیگه پیدا نیست. ستاره ها هم دیگه نیستن. حتی اون ستاره ی پرنور من. ستاره ای که همیشه تو شبای تاریکی و تنهایی همدرد و همرازم بود. ستاره ای که از بچگی حتی از اون وقتی که نمی تونستم بگم ـ ماماـ می شناسمش، از اون وقت تا حالا همیشه با من بوده. حتی تو روز روشن، حتی تو شبای ابری.آره، دیگه حتی اون ستاره هم پیدا نیست.
حدود یه ساعتی میشه که جلوی پنجره ی اتاقم ایستادم، هنوز داره بارون میاد. انگار باد هم شروع به وزیدن کرده. چرخش و پیچش باد از شکاف های دیوار خونه ها، از لابه لای شاخه های درختا، از ناودون ها، صدای وهم انگیزی ایجاد می کنه. باد داره هر لحظه تندتر میشه. قطرات بارون رو داره با خودش می بره.انگار به خاک حسودیش شده، انگار که میخواد نذاره قطره ها روی خاک بشینن. اما نه! هر کاری هم که بکنه قطره ها به اون جایی که باید، میرن...چشامو به زحمت باز نگه داشتم، دیگه حتی چشمام هم یاری نمی کنن که ببینم، خیلی خستم، میخوام به اندازه ی تموم عمرم بخوابم، اما ! نمی تونم، اگه بخوابم و فردا خورشید نیاد؟
نه، نمی تونم، باید بیدار باشم و منتظر خورشید بمونم...

بیدار بشم و بشینم از پشت پنجره منتظر بمونم تا طلوع زیبای خورشید رو ببینم

این لحضا واقعا زیباترین ساعت روز های منه

نسیم صبح گاهی و خوندن پرنده ها