روی پیفام گیر یه پیام بود مال دانوش گفته بود بهم زنگ بزن. گفتم ولش برم پیشش بهتره.
با کلید درو وا کردمو رفتم بالا دانوش توی پذیرایی رو به پنجره که به ساحل باز میشد روی کاناپه نشسته بود . یه سیگار تو دستش بود رفتم از تو دستش در اوردم و روشن کردم گفتم : ها؛ چته باز چپک زدی . با یه نیشخند جواب داد به تو چه.
گفتم مرتیکه رسما ما رو اره.اول زنگ میزنی میگی بیا اینجا بعدم که میام اینطوری جواب میدی واقعا که خیلی پر رویی.
از احسان چه خبر. چه میدونم مرتیکه خر اعصاب برام نزاشته اصلا حالشو ندارم. از ادمای پشیمون مثل این احسان خر خوشم نمیاد. دیوونه هزار بار بهش گفتم که این دختره راس کارت نیست. از عشق گفت؛ از احساسی که به اون داشت می گفت. حالا که سرما خورده تازه یادش اومده که زمشتونم داره.