این متن زیبارو سمیرا ، یکی از خوانندگان این مجله برام ارسال کرده . از ایشون بابت این دلنوشته عاشقانه زیبا تشکر می کنم

چشمای سیاه و قشنگشو بست و همه جا سیاه شد،درست به رنگ چشماش.توی این سیاهی برا خودش یه دنیای رویایی ساخت. چقدر خوبه که برادر و خواهر داشته باشی،چقدر خوبه که مادر و پدر داشته باشی، چقدر خوبه که یه خونه ی سرشار از صفا و صمیمیت داشته باشی. خونه ای که توش دیگه از بدبختی و بیچارگی خبری نیست. خونه ای که توش دیگه خواهر و برادرت به خاطر مریضی نمی میرن. به خاطر گرسنگی هر روز از اون خونه صدای گریه نمی آد. آره چقدر خوبه. چقدر خوبه که پدر و مادرت همیشه بخندن. چقدر خوبه که خونت لوله کشی آب داشته باشه، هر موقع خواستی شیر آبو باز کنی و آب آبی رو تماشا کنی. ببینی که چقدر آب زیباست.هر چقدر خواستی آب بخوری، یا نه، اصلا‘‘ بری زیر دوش آب و خیس خیس بشی، مثل موش آب کشیده،اونقدر که از سرما تموم تنت بلرزه...آره چقدر خوبه. چه خوبه که دیوارای خونه پر از ترک و شکاف نباشه، دیوارهای خونه رنگ بدبختی و بیچارگی نباشن. چقدر خوبه که بتونی توی اتاقت یه نفس عمیق بکشی، آه، چه بویی. بوی عشق و صمیمیت. دیگه انگار اون بوی بدبختی و بیچارگی نمی آد...