۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن عاشقانه» ثبت شده است

دلنوشته های عاشقانه غمگین

دلنوشته های زیبای عاشقانه
این اشعار و متون زیبای عاشقانه و غمگین رو تقدیم می کنیم به تمام دلباخته های عاشق که غمی در سینه دارند
شب برفی

باتودر خیابان
برفمی بارد،
برف می بارد برروی خاروخاراسنگ .
کوهها خاموش ،
دره ها دلتنگ ،
راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ .
بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی ،
یا که سوسوی چراغی ، گر پیا ممان نمی آورد ،
رد پاها گر نمی افتاد ، روی جاده ها لغزان .
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟
آنک ، آنک کلبه ای روشن ،
روی تپه ، روبروی من ...
در گشودندم .
مهربانیها نمودندم.
زود دانستم ، که دورازداستان خشم برف وسوز ،
در کنارشعله آتش ،
زندگی زیباست .
گفته وناگفته ، ای بس نکته ها اینجاست .
آسمان آبی ، آفتاب زر ، باغهای گل ،
دشتهای بی درو پیکر .
سر برون آوردن گل از درون برف ،
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب ،
بوی خاک عطر باران خورده ،
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب ،
آمدن ، رفتن ، دویدن .
عشق ورزیدن .
آرامیدن .
گاهگاهی ،
ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ پ پ پونه
دلنوشته های عاشقانه

دلنوشته های عاشقانه

ای شب تیره !
یک نفس بگشای ،
جنگل انبوه مژگان سیاهت را .
تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو ،
پیکر مهتابگون دختری که از دور ،
با نگاه خویش می جوید ،
بوسه شیرین ، روزی آفتابی را .
از نوازشهای گرم دستهای من .
شبرنگ ، مهتابی ،
می تپید بی تاب در خواب هوسناک امید خویش ،
پای تا سر یک هوس : آغوش .
وتنش لغزان و خواهش بار می جوید ،
چون مه پیچان به روی دره های خواب آلود سپیده دم ،
بسترم را .
تا بلغزد از طلب سر شار ،
همچو موج بوسه مهتاب
روی گندم زار .
تا بنوشد در نوازشهای گرم دستهای من

شبنم یک عشق وحشی را.

آرزوی وصال رخ زیبای او

دل و جانم از کف بروبوده

ادامه مطلب...
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ پ پ پونه
دلم اسیر عشق صیاد شد

دلم اسیر عشق صیاد شد

 

 

دیشب حدود ساعت 2 وقتی که همه خوابیده بودند و سکوت بر فضای خونه حاکم شده بود، من مشغول کشیدن نقاشی بودم.

بعد از سالها دست به قلم مو و رنگ برده بودم و با چهار رنگ اصلی( قرمز.زرد.سفید.آبی) دنیایی از رنگها رو روی تختهء سفید پالت می ساختم... وقتی با همه وجود ،ظرافت و دقتی رو که در خود سراغ داشتم جمع می کردم تا یه رنگ بنفش کم حال رو بین خطوط طراحی شده یه گل کوچک صحرایی جای بدم و در واقع به اون خطوط سیاه بی جان به نوعی جان ببخشم، چنان احساسی داشتم که قابل توصیف نیست...و این همون « لذت نقاشی » است.

امروز صبح وقتی به تصویری که دیشب تو نور اتاق خلق شده بود نگاه کردم دوباره از این همه رنگ و زیبایی لذت بردم...نه...این خودستایی نیست! در واقع نوعی خود شناسی و ... می دونید احساسی که بعد از این همه سال دوری از رنگ و قلم مو و بوم دارم  چی بود؟

این که آیا من به این استعداد «هرچند جزئی و کوچک » خدادادی در وجودم ،ظلم نکردم؟!!!

یا این حس، که استعداد نقش آفرینی در من یک خلقت کوچک و ذره ای از آفریده های خداست


ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پ پ پونه
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ پ پ پونه
دلنوشته عای عاشقانه غمگین و رویایی

دلنوشته عای عاشقانه غمگین و رویایی

این متن زیبارو سمیرا ، یکی از خوانندگان این مجله برام ارسال کرده . از ایشون بابت این دلنوشته عاشقانه زیبا تشکر می کنم

چشمای سیاه و قشنگشو بست و همه جا سیاه شد،درست به رنگ چشماش.توی این سیاهی برا خودش یه دنیای رویایی ساخت. چقدر خوبه که برادر و خواهر داشته باشی،چقدر خوبه که مادر و پدر داشته باشی، چقدر خوبه که یه خونه ی سرشار از صفا و صمیمیت داشته باشی. خونه ای که توش دیگه از بدبختی و بیچارگی خبری نیست. خونه ای که توش دیگه خواهر و برادرت به خاطر مریضی نمی میرن. به خاطر گرسنگی هر روز از اون خونه صدای گریه نمی آد. آره چقدر خوبه. چقدر خوبه که پدر و مادرت همیشه بخندن. چقدر خوبه که خونت لوله کشی آب داشته باشه، هر موقع خواستی شیر آبو باز کنی و آب آبی رو تماشا کنی. ببینی که چقدر آب زیباست.هر چقدر خواستی آب بخوری، یا نه، اصلا‘‘ بری زیر دوش آب و خیس خیس بشی، مثل موش آب کشیده،اونقدر که از سرما تموم تنت بلرزه...آره چقدر خوبه. چه خوبه که دیوارای خونه پر از ترک و شکاف نباشه، دیوارهای خونه رنگ بدبختی و بیچارگی نباشن. چقدر خوبه که بتونی توی اتاقت یه نفس عمیق بکشی، آه، چه بویی. بوی عشق و صمیمیت. دیگه انگار اون بوی بدبختی و بیچارگی نمی آد...

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پ پ پونه