سلام

این پستم به اسم ترس بازیه که از طرف گلین جون دعوت به این بازی شدم..و الان باید سه چیز که ازش بچه بودم میترسیدم بگم ...بعد من چند نفر و دعوت میکنم اونا هم چون من ازشون خواهش کردم " باید " سه چیز که اونا هم میترسیدن توی وبش بنویسن.

یکی از دوستام میگه که وقتی بچه بوده برای اینکه بخوابوننش، می گفت تو زیر زمین " سمندون " قاییم شده و اگر نخوابی میاد می خورتت.

چون با عمه هاش زندگی می کردن همیشه عمش این حرفو بهش می زده .

الان هم که بزرگ شده صاحب بچه، بعضی وقتها که شبکه نسیم ، سمندون رو پخش می کنه نمی تونه نگاش کنه و بدون اینکه بتونه به صفحه تلویزیون نگاه کنه ، کانال رو عوض می کنه

می گه از عمم و سمندون به یک اندازه متنفرم

عجب عمه ای، با وجود این عمه ، دیگه به هیچ دشمنی نیاز نداریدشمن

سمندون

من بچه بودم از پسر عمه بابام خیلی میترسیدم. وقتی خونشون میرفتم از جام تکون نمیخوردم چون اگه بلند میشدم و از بغلش رد میشدم اون منو بغل میکرد و در رمان عادی من درهنم 1.50 متر باز میشد